خیلیها هنوز «مهلقا ملاح» مادرمحیطزیست یا به قول خودش مادربزرگ محیطزیست ایران را نمیشناسند. کسی که عمری طولانی را در جهت حفاظت از محیطزیست و آموزش آن به دیگران اختصاص داده و به جای اینکه یک استاد دانشگاه یا مدیر یک سازمان عریض و طویل شود، با دلسوزی هر چه تمامتر، دست به کارهای مؤثر فرهنگی و اجرایی برای ارتقای سطح سواد مردم و کم شدن آسیبهای زیستمحیطی زده است. نمی شود به این راحتیها کسی را در کشور پیدا کرد که هفتاد و اندی سال یک دغدغه در سر داشته باشد و هنوز بعد از گذشت سالها، سرش همچنان درد بکند برای رسیدن به هدفش. کاهش آلودگی و توجه به ارتقای کیفیت محیطزیست، هدفی است که خانم مهلقا ملاح، تمام عمر بهدنبال آن بوده و به زعم خودش هنوز هم با نود و خردهای سال سن، حاضر است برای رسیدن به آن تلاش کند.
خانهای بزرگ است و تماشایی؛ بنایی با یک ورودی خاص و معماری چشمنواز. داخل منزل، دکوراسیون مرتب و آرامی دارد. گوشه گوشه خانه را گیاهان مختلف پر کردهاند. روی دیوارها، عکس او و نقاشیهایی از باغ و جنگلهای سرسبز، خودنمایی میکند. قسمتی از خانه هم اختصاص دارد به عکسهای خانوادگی قدیمی. ایوان با صفای خانه، رو به حیاطی بزرگ و سرسبز قرار دارد. از آن ایوانهایی که دلت میخواهد ساعتها در آن بایستی و از بوی خوب گلهای بهاری حیاط و آن همه سرسبزی لذت ببری و نفس بکشی. این خانه یک عاشق است.
خانم ملاح سالهاست در این خانه زندگی میکند. خانهای که به گفته او قبل از اینکه تخریب، طراحی و ساخته شود، بیش از هزار متر مربع وسعت داشته است. از مادر محیطزیست ایران، جز این هم انتظار نمیرود که انواع و اقسام سبزیها و گیاهان را دور و بر خودش پرورش داده باشد و مثل بچههایش از آنها نگهداری کند. تا پیش از اینکه کهولت، دکتر ملاح را یکجا نشین کند، خودش به تمامی امور گیاهان باغچه بزرگش رسیدگی میکرده و الان، بهدلیل تفاوت طبقه محل زندگی و حیاط، دیگر قادر به این کار نیست و تنها میتواند از دور بایستد و بزرگ شدن فرزندانش را تماشا کند. خوش برخورد است و دوستداشتنی. جثه ریزی دارد و کمی قدش خمیده شده ولی سرحال است و سرزنده. خودش بدون کمک راه میرود، مینشیند و بلند میشود. کمی دیدش کم شده و گوشش سنگین است اما حافظه تاریخیاش مثل ساعت کار میکند. چند برگ پونه از باغچه کوچک داخل ایوانش کنده و دستش گرفته و حین مصاحبه، هر از گاهی بویش میکند و انگار با این کار انرژی میگیرد. با حوصله به همه سؤالها گوش میدهد و از نحوه جواب دادنش میشود فهمید هنوز هم دلش برای این همه بیتوجهی به محیطزیست میسوزد.
مدیریتی که نیست!
با مهلقا ملاح از هر دری که وارد گفتوگو شوی، هر طور شده بحث را میکشاند به محیطزیست. طوری که انگار همه ابعاد وجودیاش در این دغدغه حل شده. از کسی که در یک زمینه خاص، 80-70سال مطالعه کرده باشد چیزی جز این هم انتظار نمیرود. بیشترین نگرانیاش هم از آلودگی هوای تهران است و برنامهای که نیست.
می گوید: «چند وقت پیش که خانم ابتکار به سمت رئیس سازمان حفاظت از محیطزیست منصوب شد، از من خواست تا برایشان صحبت کنم و دلایل آلودگی شهر تهران را متذکر شوم. در آن جلسه گفتم مدیران ما نمیدانند ظرفیت چیست؟ ظرفیت یعنی اینکه اگر یک اتاق گنجایش 3نفر را دارد، نمیشود در آن 20نفر مهمان کرد. وقتی 20نفر را مهمان اتاق 3نفره کنی، نفس همه بند میآید و مغز همه از کار میافتد. الان وضعیت تهران همینطور است. در سال 56تمام کارشناسان داخلی میگفتند که پایتخت ظرفیت 4/5 میلیون نفر جمعیت را ندارد و باید 1/5 میلیون نفر از جمعیت آن کاهش یابد. از آن سال به بعد نهتنها جمعیت کمتر نشد، که کارخانههای مختلف هم رفته رفته به تهران نزدیک شدند و وضع بدتر شد».
مادر محیطزیست ایران به مدیریتی که نیست انتقاد دارد، میگوید: «چندسال پیش یکی از مدیران یونیسف به من گفت مدیر کسی نیست که برود پشت میز بنشیند و دستور بدهد بلکه کسی است که اگر دید توالت اداره کثیف است، شستن آن را شروع کند و نگوید کس دیگری باید آن را انجام دهد؛ این امر خودش یک نوع مدیریت است اما آیا مدیران ما اینگونه هستند؟»
دکتر ملاح کسی نیست که مشکل را ببیند و منتظر دستور و آییننامه بماند. میگوید در سال 56، یک کارخانه سیمان وسط شهر قرارداشت. بارها رفته و آمده و التماس کرده که کارخانه را به بیرون شهر منتقل کنند و بارها نیز به شرکت نفت اصرار کرده تا کارخانههای آجرپزی را گازسوز کنند.
در این سالها هم هر کاری از دستش برمیآمده- چه کارهای فرهنگی و مشاورهای و چه عملی و اجرایی- برای بهتر شدن وضع انجام داده اما الان بعد از هفتاد و خردهای سال تلاش در این زمینه، در جواب به این سؤال که آیا امید به رفع آلودگی هوای پایتخت هست یا نه؟ آه میکشد و میگوید: «با اشک و زاری باید بگویم با این شیوه مدیریتی که ما داریم، نه!»
از کسی که این همه سال در زمینه کاهش آلودگی محیطزیست مطالعه و فعالیت داشته، نمیتوان قبول کرد که راهحلی برای رفع معضل آلودگی پایتخت در ذهن نداشته باشد. مهلقا ملاح راهحل اصلی را اینگونه برمیشمرد: «عملیاتیترین کاری که بهنظرم درست است، این است که با سیاستی خاص، مردم را به سمت حل این مشکل بکشانند و صنایع را به شهرستانهایی که صنعت و مشکل آلودگی ندارند منتقل کنند و تأمین معاش و زندگی کارگران صنایع را نیز بر عهده بگیرند؛ همانند کاری که فرانسه زمانی در مملکت خود انجام داده بود. راه برای حل معضل آلودگی هوای تهران وجود دارد ولی چهکسی این راهحل را پیاده کند و چگونه انجام دهد مهم است...»
اولین قدم: آموزش
آموزش را از هر کار دیگری جدیتر میداند. کسی مثل دکتر ملاح، برای واحدهای کوچکتر مثل آموزش و پرورش، دانشگاهها و خانوادهها هم برنامه دارد: «از سال 52، همیشه این سؤال در ذهنم بود که نخستین قدم برای عملیاتی کردن مبارزه با آلودگی محیطزیست و هوا چیست؟ پاسخی که به آن رسیدم یک کلمه بود: «آموزش». مدتها وقت گذاشتم تا بفهمم باید از کجا آموزش را شروع کرد و چگونه آن را انجام داد».
در سال 1373برای وزیر آموزش و پرورش نامه مینویسد و میگوید شما بیشترین نیرو را در اختیار دارید و میتوانید بیشترین تأثیر را داشته باشید. بیتردید زنگهای خطر برای محیطزیست و آلودگیها را شنیدهاید، کم کم و رفته رفته ناقوسها نواخته میشوند و ما باید خودمان را برای شنیدن این ناقوسها آماده کنیم. الان وقتش است که اجازه دهید به معلمها و مدیران آموزش دهیم تا آنها هم بتوانند بچهها را برای ایجاد انجمن دوستان زمین ترغیب کنند.
به عمل کار برآید
مادر محیطزیست ایران معتقد است که آموزش تئوریک هرگز جواب نمیدهد و مادامی که یک آموزش بهصورت عملی درنیاید، فایده نخواهد داشت. از او درباره راهکارهای عملی میپرسیم و همه کارهایی را که در این 20سال انجام داده توضیح میدهد. از آموزش چهره به چهره خانمهای خانهدار برای تفکیک زباله میگوید و اینکه چطور توانستهاند در یک مدت کوتاه، 25هزار خانوار را آموزش دهند. از اینکه ماشین جمعآوری زبالهای را تزیین و با این کار مردم را تشویق به تحویل زبالههای تفکیک شده کردهاند. به غیر از آن، با وزارت علوم نامهنگاری کردهاند تا در دانشگاهها هم 2واحد مربوط به محیطزیست اجباری شود. به استادان هم آموزش داده شد تا بهتر بتوانند دانشجویانشان را توجیه کنند.
علاوه بر همه اینها، سراغ مهدکودکیها رفتهاند. خانم ملاح میگوید که بهترین مخاطبانشان، همین بچههای کوچک هستند. میگوید اگر بذر محبت به محیطزیست در وجودشان از همان کودکی کاشته شود، عاشق طبیعت میشوند: «به مهدکودکها رفتیم و برایشان دانه بردیم تا بکارند. از آن روز به بعد خبر میرسید که بچهها هر روز صبح به عشق بزرگتر شدن گیاهانشان میآیند مهدکودک و از تغییر شکلش شگفت زده میشوند».
در مقاطع مختلف کارهای خاص دیگری هم انجام شده؛ مثلا چندباری جمعیتی را جمع کردهاند برای تجمع روبهروی استانداری ساری در اعتراض به آلودگی دریای خزر و اینکه فاضلابها نباید وارد دریا شود... . همه اینها، گوشهای از فعالیتهای محیطزیستی مه لقا ملاح و دوستانش است؛ چیزهایی که نظریات روی کاغذ را به راهکارهای عملی نزدیکتر میکند.
فرهنگسازی و همکاری دولتمردان؛ هر دو با هم
وقتی که از فرهنگسازی صحبت میکنیم، باید دقیقا بدانیم چطور فرهنگی باید از کجا و از چه سنی به فرد منتقل شود. دکتر ملاح معتقد است که این فرهنگسازی را باید از سطوح پایین جامعه شروع کرد و سپس گسترش داد. میگوید بدون کمک دولتمردان، هیچ فرهنگی نهادینه نمیشود.
برای اثبات مدعایش به ترویج فرهنگ بستن کمربند ایمنی اشاره میکند و میگوید: «مادامی که این جرم جریمه نداشت، کسی رعایتش نمیکرد. الان هم برای بیرون انداختن زباله از ماشین و در سطح شهر جریمه وجود دارد، منتها چون عملیاتی نمیشود، کسی رعایتش نمیکند. ما علاوه بر آموزش، نیازمند برخوردهای این چنینی هم هستیم.»
روزهایی آرام برای بانوی سختکوش ایران
خانه پر رفتوآمد دکتر ملاح، فرصتِ سر رفتن حوصله به او نمیدهد. شاید هیچ ساعتی از روز نباشد که مادر محیطزیست ایران بدون مراجعهکننده باشد. فعلا روزگارش با همین رفتوآمدها و تصمیمگیریهای کلان جمعیت میگذرد. با این سن و سال، هنوز خانم دکتر به مطالعه علاقه دارد. میگوید: «اگر چشمهایم یاری میکردند بیشتر و بیشتر میخواندم تا بیشتر و بیشتر یاد بگیرم». علاوه بر خواندن کتاب، روزنامهها را هم دنبال میکند. میگوید از همان ابتدای تاسیس روزنامه همشهری مشترکش شده و حتی پیرمردی را که 15سال تمام هر روز روزنامه را از بالای دیوار میانداخت داخل خانه از یاد نبرده است. اما الان اگر اطرافیان حوصلهشان بشود، روزنامهای، کتابی، چیزی برایش میخوانند و بیشترِ وقت خانم دکتر به استراحت میگذرد. این بانوی سختکوش، در سن 97سالگی، همچنان امیدوار و دغدغهمند پیگیر مسائل محیطزیست کشورش است؛ کسی که میتوانست مانند خیلیها، هماکنون در یکی از کشورهای سرسبز و تمیز اروپایی روزگار بگذراند و وظیفهاش را در قبال مسئولیتی که دارد تمامشده بداند. اما مهلقا ملاح با افتخار در ایران مانده و در آخرین جملاتش میگوید: «هیچ کجای دنیا را به کشور ترجیح نداده و نمیدهم و در ایران خواهم ماند تا زمانی که ایستاده- و نه در رختخواب- چشمهایم را بر این دنیا ببندم».
یک قرن تلاش
مه لقا ملاح، مادر محیطزیست ایران، در سال 1296در اثنای سفر پدر و مادرش به مشهد، درکاروانسرای عباسی که در مسیر تهران - مشهد قرار داشت به دنیا آمد. پدرش آقابزرگ ملاح و مادرش خدیجه افضل وزیری بود. مادربزرگش بیبی خانم استرآبادی یکی از مبارزان مشروطهخواه بود که توانست دبستان دوشیزگان را راهاندازی و کلاسهای درس را به شکلی مدرن دایر کند. او در سن 17سالگی ازدواج کرد و مدرک دیپلمش را در تهران گرفت. در دانشگاه تهران، فلسفه علوم تربیتی خواند و در نخستین دورههای تاسیس رشتههای کارشناسی ارشد شرکت کرد و موفق شد از دانشگاه تهران فوقلیسانس جامعهشناسیاش را بگیرد. در آن زمان امکان بورسیهشدن برایش فراهم و برای ادامه تحصیل، رهسپار فرانسه شد. در آن زمان 4 فرزند داشت. همدلی و همراهی خانواده، مه لقا را یاری کرد تا بتواند دکتری علوماجتماعی خود را از دانشگاه سوربن بگیرد. وقتی به ایران بازگشت در کتابخانه دانشگاه تهران مشغول بهکار و در سال47، رئیس کتابخانه مؤسسه تحقیقات روانشناسی شد. در آن زمان تحقیقات و مطالعاتش را در زمینه محیطزیست تکمیل کرد و در سال74، به کمک همسرش مرحوم حسین ابوالحسنی جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیطزیست را تاسیس کرد.